دختر جواني چند روز قبل از عروسي آبله سختي گرفت و بستري شد. نامزد وي به عيادتش رفت و در ميان صحبتهايش از درد چشم خود ناليد. بيماري زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عيادت نامزدش ميرفت و از درد چشم ميناليد. موعد عروسي فرا رسيد. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود. مردم ميگفتند چه خوب عروس نازيبا همان بهتر که شوهرش نابينا باشد. 20 سال بعد از ازدواج زن از دنيا رفت، مرد عصايش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند. مرد گفت: "من کاري جز شرط عشق را به جا نياوردم".
یه سوال مشترکی بین اکثر مردم هست که :
چرا بعضی بدبخت بیچارهها با کوچکترین گناهی تو همین دنیا مجازات میشن , اما یه سری هر گناهی دلشون میخواد میکنن و روز به روز هم پیشرفت. پس عدالت خدا کجاست ؟
آدمها سه دستهاند :
-عینک !
-ملحفه !
-فرش !
وقتی یک لکه چایی بنشیند روی عینکت ، "بلافاصله" آن را با "دستمال کاغذی" پاک میکنی !
وقتی همان لکه بنشیند روی ملحفه ، میگذاری "سر ماه" که لباسها و ملحفهها جمع شد ، همه را با هم با "چنگ" (زمان قدیم!) میشویی !
وقتی همان لکه بنشیند روی فرش ، میگذاری "سر سال" ، با "دسته بیل" به جانش میافتی !
خدا هم با بندههای مؤمنش مثل عینک رفتار میکند . بندههای پاک و زلالی که جایشان روی چشم است ، تا خطا کردند ، بلافاصله حالشان را میگیرد (والبته در دنیا و خفیف) . دیگران را به موقعش تنبیه میکند آن هم با چنگ ! و آن گردن کلفتهایش را میگذارد تا چرکهایشان جمع شود (قرآن کریم : ما به کافران مهلت میدهیم تا بر کفر خویش بیافزایند) و سر سال ( یا قیامت ، یا هم دنیا و هم قیامت ) حسابی با دسته بیل (!) از شرمندگیشان در می آید ."
این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است /
سرترین آقای دنیا را خدا " بی سر " گذاشت.
( السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین)